-
481 - ما ایرانی ها و رانندگیمان!
سهشنبه 12 اسفند 1393 16:02
ترافیک چسبیده به هم میرود، ماشین بزرگی سعی دارد بیاید داخل ترافیک، راه نمیدهند. میرسم به ماشین و نگه میدارم، راننده سرش را می چسباند به شیشه، مردد است، اشاره میکنم بیاید بیرون، مقداری جلوتر نرسیده به ملاصدرا ماشین دیگری میخواهد از پارک بیاید داخل خیابان، ماشینی که به او راه داده ام، تند میکند و بوق میزند، ماشین توی...
-
480 - no to racism
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:24
نژادپرستی این نیست که الزامن به یک سیاهپوست بگوئی کاکا سیاه، همین که خود را به قدر نقطه ای بالاتر ببینی کفایت میکند، ...
-
479
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:24
از خیابان خاطره ای می گذرد زنی زنبیل به دست که سالها پیشتر وقتی می گذشت خیابان سکته میکرد از ابهت گامهایش. ای لیا
-
478
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:23
ما، منجمد، در گذر خاطره ها ... ای لیا
-
477
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:22
پشت شیشه یک ماشین در پس تایمر چراغ چهارراهی کودکی صورت به شیشه چسبانده دستمال کاغذی در دستهایش نه برای تمیز کردن برای فروش! ای لیا
-
476
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:21
من از کتک خوردنهام خاطرات عجیب غریبی دارم، هیچوقت هم از پدرم متنفر نشدم. الانم که هست دوست دارم سلامت باشه و دستش مثل همون موقع ها زور داشته باشه. درکش میکنم که تو اون شرایط سخت چطور ما پنشتا بچه رو جمع و جور کرد، البته مادرم هم بنده خدا جوونیش رو گذاشت ولی هیچ وقت مارو نزد. البته تو ما ترکا دختر عزیزه. خواهرام که کتک...
-
475
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:20
مرز باریکی بین کول بودن و بامزه بودن با چیپ شدن و خزبازی وجود دارد. برای بچه ها ادای میمون درآوردن عالیست، ولی همین را شما بیاورید به جمع بزرگترها، تیمارستان لازم میشوید. مخصوصن در میان مردان علاقه زیادی به این سمت رفتن برای جلب توجه خانمها وجود دارد که بیشترشان نتیجه عکس میدهد. شبیه همان ادای میمون درآوردن در جمع...
-
474
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:20
نترس! این صدای جیر جیر تخت، حاصل هم خوابگی کلمات در ذهن شاعر است! ای لیا
-
473
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:18
گمان ندارم که در بیداری برسم به وصال لبانت بخوابیم، شاید که در خواب ترحم کنی تر شود طعم گیلاس های روی لبانت. ای لیا
-
472
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:17
ما را نرانید ما جزء شده گانیم! در خوابهایمان بیداریم! ای لیا
-
471
سهشنبه 12 اسفند 1393 08:17
کار شاعر همین است جامه از تن کلمات بزداید ... ای لیا
-
470 - کبوتری شاخه ی زیتونی می برد.
یکشنبه 10 اسفند 1393 10:52
کبوتری شاخه ی زیتونی می بُرد کودکی زیر قطعنامه ها تکه می شد ، چند پاره می شد مادری نمی دانست که کدام تکه ی کودک را بردار بریزد در ظرفی که پر بود از الکل خاطرات. کودکی سیاه نمی دانست که رنگش خیلی شاد نیست ، سفید بود اگر شاید یکی می آمد و می پرسید : هاو آر یو؟ مردی اسلحه ی ام شانزدهی را پر می کرد هر گلوله پیامی بود از...
-
469
یکشنبه 10 اسفند 1393 10:48
شعری ندارم که وصف کند ، لذت طعم یک بوسه ی ِحرام تو به حلالِ هم خوابگی ِ همه ی آن حوریان سیه چشم می ارزید. ای لیا
-
468
یکشنبه 10 اسفند 1393 10:47
بیا تا کمی بخندیم وقتی شادی ِ احمقانه ی بشریت پی فلسفه ای می گشت که بگوید: عشق بند تمبانی ست که شلوار خلقت را نگه می دارد! ای لیا
-
467
یکشنبه 10 اسفند 1393 10:43
به ازدحام تو فکر می کنم در خواب بعد از ظهر ِ کودکی ، وقتی که می خندی خاطره می بارد از چشم باران. ای لیا
-
466 - کتک!
شنبه 9 اسفند 1393 19:28
زن پدرسگی میگوید و چندتایی میزند پس گردن پسرک. به زور پنج سال را دارد. توی ایستگاهی در خیابان ستارخان چندنفری هم به جز من هستند. کسی چیزی نمیگوید. دوباره که شروع میکند به زدن جلو میروم:"خانم واس چی میزنی؟مگه شمر گیر آوردی؟" یک جورهایی انگار فضا در سکوت غرق میشود. زن میگوید:"پسرمه!به شما چه ربطی...
-
465
جمعه 8 اسفند 1393 18:12
زندگی یک مقدار از لبخند تو را کم دارد. ای لیا
-
464
جمعه 8 اسفند 1393 18:11
امروز زندگی مارا، فردا ما زندگی را! البته اینطور که پیش میره، فردا هم زندگی مارا! کلن مارا ... + از میان همینطوری های روزانه
-
463
جمعه 8 اسفند 1393 18:10
زندگی بی ما با ما در گذر است. ای لیا
-
462
جمعه 8 اسفند 1393 18:08
قیامت همینجاست چو پیرهن از تن بیافکنی. ای لیا
-
461 - تقریرات من و سهراب
جمعه 8 اسفند 1393 18:07
خواب دیده ام همه مردم شهر با زنهایشان زیر باران بیدار بودند، مرد گاریچی در حسرت خوابیدن اسب مرده بود! در سردابه الکل گاوی دیدم تشنه می چرخید و سینه بندی بی تاب در دستان مردی که پی آتش سینه ای سوزان درز آجرها را میشمرد. من از او پرسیدم : سیری چند؟ گفت : تا که مشتت چقدر باشد! ... + از میان همینطوری های روزانه فیت سهراب
-
460
جمعه 8 اسفند 1393 18:06
مرد صفحه اول دفتر را باز میکند و مینویسد : در زندگی لحظاتی هست که هیچ غلطی نمیتوان کرد، دراز میکشی روی کاناپه، خیره میشوی به سقف. جایی که زنی دارد موهایش را در جهان موازی شانه میکند! + داستانک
-
459 - پلاشکی!
جمعه 8 اسفند 1393 18:04
از وقتی گند خورد به نوستالوژی که فهمیدیم "پلاشکی" نیست، پیراشکیه! بدترش وقتی شد که نسل جدید اومد بهش گفت دونات!!
-
458
جمعه 8 اسفند 1393 18:03
لبهایمان پر از بوسه های نانوشته است ... ای لیا
-
457
جمعه 8 اسفند 1393 18:03
زندگی یعنی یک مداد که تهش را جویده باشد کودکی بازیگوش! ای لیا
-
456
جمعه 8 اسفند 1393 18:02
از تمام جهانتان فقط یک بوسه را میخواهم و آغوشی تنگ که بفشارد دردهای نبودن را. ای لیا
-
455 - مردی که از توی شیشه ترشی خیره نگاه میکند! / 7
جمعه 8 اسفند 1393 18:01
مرد دود سیگار را فوت میکند توی هوا سمت شاخ و برگ درختها،ته سیگار را زیر پا می چلاند و از روی نیمکت بلند میشود. زن دست مرد را می گیرد: "چند دقیقه دیگه بمون، حس خوبی دارم. خرابش نکن" مرد به پیرمردی که زیر درخت ایستاده است و آنها را می پاید نگاه میکند، دست زن را میگیرد و میبوسد. میرود سمت پیرمرد و عصایش را...
-
454
جمعه 8 اسفند 1393 17:58
مرد تکیه داده است به صندلی و دستهایش را توی سینه جمع کرده است. خودکار روی کاغذها از نفس افتاده است. زن از روی میز بلند میشود و سیگار را از دست مرد میگیرد . میرود به سمت پنجره و تکیه میدهد به کناره دیوار، دست چپ را میگذارد زیر سینه هایش و آرنج دست راست را می گذارد روی دست چپ. زن لباس به تن ندارد، موهای بلندش ریخته اند...
-
453 - طلاق می خواهم!
جمعه 8 اسفند 1393 17:57
مرد بی حوصله است، چندروزی ست توی خودش مچاله شده. زن نمیداند چه کند مستاصل است. سالها زندگی مشترک و عاشقانه را گذرانده اند. من هم که از بیرون نگاهشان میکردم همین حس را داشتم ولی یکی دو سالیست که مرد تغییر کرده و این اواخر هم تغییرات تشدید شده اند. در نهایت مرد به زن میگوید جدا شویم! این ضربه آخر مثل پتک میخورد وسط فرق...
-
452 - مرگ سوژه!
جمعه 8 اسفند 1393 17:55
زن دست می اندازد به گوشه چشم مرد و پایش را میگذارد روی بینی مرد، می پرد روی میز، آرام پایش را میگذارد روی صندلی،سارافون گل دار کوتاهش را تکانی میدهد و می نشیند روی صندلی روبروی مرد. سیگار را از دست مرد میگیرد و پکی میزند و فوت میکند به سمت شانه راستش و میگوید : "من اینطوری نمیتونم ادامه بدم، این شخصیتی که واسه من...