-
779
دوشنبه 20 مهر 1394 21:12
تویی که نگفته میفهمی دلتنگم، آری خودت! تو شبیه نسیم خنک یک عصر پاییزی هستی. ای لیا
-
778 - باور!
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:43
ما بیشترمان هیچ استعداد خاصی نداریم، هرچند اغلب اوقات ادای استعداد داشتن را در می آوریم، اما بعضی هامان یاد گرفته ایم که دنیایمان را خودمان می سازیم، دنیایمان را نمی سپاریم به دست شرایط و جبر روزگار. به دست شانس! توی دبیرستان هیچگاه به مخیله ام خطور هم نمیکرد که قرار است روزی دانشگاه بروم، آن هم دانشگاه دولتی. هرچند...
-
777
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:32
یک - دختر دندانهای جلویی اش خراب است، مقاومت میکند سر آخر گوشی اپل سیکس اس را میخرد! دو - مرد دارد به یکی از قومیتها فحش میدهد، حرامزاده خطابشان میکند سرآخر توی فضای مجازی به نژادپرست بودن اروپایی ها میتازد! سه - زن دارد توی آشپزخانه کتلت می پزد. چهار - پسر دارد برای بردن دل دختر تلاش میکند، سرآخر دختر روی خوش نشان...
-
776
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:23
صدایت کنم تو بگویی جان! تا من سپارم ... ای لیا
-
775
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:20
یک قیافه زنانه است که هنوز هم دوستش دارم. یعنی چهره را گاهی بین آدمها میبینم. هرچند کم و محدود ولی گه گداری پیدا میشود به فاصله چند ماه و شاید گاهی چند سال. چهره معلم قدکوتاه سوم دبستانم. چهره ای آرام، مهربان و لطیف. کتک هم خورده ام از او. الان توی بلوار کشاورز دست مردی را گرقته بود و خنده کنان میرفتند. من توی اتوبوس...
-
774 - گاهی باید ترسید ...
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:19
اعتماد به نفس خوب است، بیرحم بودن در شرایط سخت خوب است، اما گاهی باید ترسید. اینکه آدم اصلن نترسد خوب نیست. ترس یعنی احتیاط. ترس یعنی به کار گرفتن دقیقتر و بهتر حواس. ترس ضعف نیست. اتفاقن گاهی نترسیدن نشانه ضعف است، هرچند ترس جزء ذات آدمی ست، هرچقدر هم عده ای انکار کنند. گاهی باید ترسید ...
-
773
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:19
گاه چیزی در خاطرت میگذرد حالت را دگرگون میکند لبخندی تازه میشود لابد در میان خطوط خاطره ای دور. ای لیا
-
772
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:18
چندبار رخ داده است و دیروز هم دوباره رخ داد. اینکه خانمها معمولن توی رانندگی به مردها راه نمیدهند. مخصوصن توی فرعی به اصلی که بخواهی بروی. چون توی اصلی هستند لابد و حق هم با آنهاست دیگر اصلن نباید راه بدهند. درست و غلطش را نمیدانم ولی متاسفانه در رانندگی خانمها احساس میکنند تقاص الباقی کم کاری های مردان در جاهای دیگر...
-
771
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:17
بوی توتون میداد، لابلای بوهای ترش و شیرین ادکلن و آرایشش، چندباری به ساعت نگاه کرد. دوباره از پنجره کافه خیره شده بود به توده ای متحرک که زیر باران پاییزی توی خیابان چپ و راست میرفتند. چای سفارش داده بود. دست کرد داخل کیف و پاکت مارلبرو را گذاشت روی میز. فندک قدیمی نقره ای رنگ را هم گذاشت کنارش. روی فندک دو حرف لاتین...
-
770
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:16
از معجزاتش این بود که بوسیدن میدانست ...
-
769 - یک عاشقانه آرام
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:16
توی این قبرستان، یک عاشقانه آرام خوابیده است که هیچگاه به زبان زن جاری نشد، و مردی که هیچگاه نفهمید ... ای لیا
-
768
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:15
شعری ندارم ولیکن چای هست به طعم یادآوری خاطرات و لمس چند طره مویت که آویزان کرده ای از کناره گوشت. ای لیا
-
767
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:53
یک حالها و لحظه هایی هم داریم که بیان نمیکنیم، نمیخواهیم کسی را در لذتش شریک کنیم، مثل راه رفتن توی کوچه ای قدیمی با دیوارهای آجری و خشتی که باران هم توی پس زمینه اش دارد می بارد و بوی خشت و خاک و نم باران ذهنت را آرام میکند و لابد یک ترانه خاطره انگیز هم توی گوشی ات پلی کرده ای و ... یک حالهایی هست نمیشود برایتان...
-
766 - "دوستت دارم"
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:52
"دوستت دارم" را باید یکهو پرت کرد توی صورت مخاطب، برق بگیردش. مهلت فکر کردن نداشته باشد. خون بدود توی صورتش. لبخندی ریز خودش را جا کند میان لبهایش. برای "دوستت دارم" دنبال مقدمه چینی نباش. بکوب توی صورتش. + از میان همینطوری های روزانه
-
765
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:51
یک احساس نرم و لطیف مثل قرار دادن چندتار موی آویزان پشت گوشهای زنی ... همینقدر تازه. + از میان همینطوری های روزانه
-
764 - رفتن
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:51
رفتن همیشه یک جور نیست ... یک جورش اینطور است که این پا و آن پا میکنی، سنگین قدم برمیداری گاهی سرت را میچرخانی، به این امید که پشت سرت آمده باشد و دست دراز کند و بازویت را بگیرد و شاید هم در آغوش بگیرد تو را و بگوید بمانی. یک جور دیگرش هم اینطور است که وقتی خواب است میروی، می نشینی کنارش، نگاهش میکنی، خاطراتی را مرور...
-
763
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:49
توی ترافیک بودن برای همه آدمها یک جور نیست. اینکه توی چه ماشینی نشسته باشی، چه کسی کنارت نشسته باشد ... چه حرفهایی زده شود، چه نگاههایی ردوبدل شود. کیفیت ترافیک برای همه یکسان نیست!
-
762 - عصر جمعه
جمعه 10 مهر 1394 20:54
دوست داشت با تو باشد و تو را در آغوش بگیرد و عصرهای جمعه اش را در آغوش تو یله شود. دستهای تو را بگیرد و توی سینه اش جمع کند، تو هم لابد چانه ات را بگذاری روی سرش، توی موهایش و او هم آرام آرام موهای تنک روی دستت را نوازش کند و به این فکر کند مگر زندگی از این بهتر هم خواهد شد؟! ولی خُب، زندگی بر پاشنه خواسته ها و دوست...
-
761 - هادی نوروزی رفت ...
جمعه 10 مهر 1394 19:41
همیشه فکر میکردم که ورزش کاری خواهد کرد که حداقل بتوانم آن روزهای آخر عمر که دچار فرتوتی و از کارافتادگی شدم خودم بتوانم یک توالت درست درمان بروم و نیازی به لگن و چیزهای دیگر نشود و سرآخر مثلن شب بخوابیم و صبح بیدار نشویم و کسی را هم توی زحمت بیمارستان و چیزهای دیگر نیاندازیم.(البته با فرض جان به در بردن از بلایای...
-
761 - هادی نوروزی رفت ...
جمعه 10 مهر 1394 14:19
همیشه فکر میکردم که ورزش کاری خواهد کرد که حداقل بتوانم آن روزهای آخر عمر که دچار فرتوتی و از کارافتادگی شدم خودم بتوانم یک توالت درست درمان بروم و نیازی به لگن و چیزهای دیگر نشود و سرآخر مثلن شب بخوابیم و صبح بیدار نشویم و کسی را هم توی زحمت بیمارستان و چیزهای دیگر نیاندازیم.(البته با فرض جان به در بردن از بلایای...
-
760
جمعه 3 مهر 1394 11:40
در خواب می آیی ولی چه سود بانو! که دیگر خواب تعبیری ندارد. ای لیا
-
759
جمعه 3 مهر 1394 11:39
ماه تمام نمی شود تا هلال ابروی تو ، زمین و آسمان را به هم می دوزد . ای لیا
-
758 - غلط کردن
جمعه 3 مهر 1394 11:39
"غلط کردم" مثل نان تازه از تنور در آمده است ، داغش می چسبد . حواشی هم داشته باشد که بهتر ، پنیر لیقوان و سبزی تازه و چای قندپهلو . باید همان زمان که لازم است استفاده شود وگرنه زمانش که بگذرد بیات می شود و به هیچ لطایف الحیلی هم به کار نخواهد آمد. + از میان همینطوری های روزانه
-
757
جمعه 3 مهر 1394 11:38
سرباز یک گلوله داشت ماشه را چکاند خاطره ها از روی سیم عادت پریدند. ای لیا
-
756 - انتظار
جمعه 3 مهر 1394 11:37
کسی چه می داند که این بوی انتظار از سینه زنی در ایستگاه قطار به مشام می رسد کسی چه می داند که بوسه ای روی لب های زن شوق خاطره ای دارد. و کسی چه می داند که این خاطره هر ثانیه تکرار می شود. فقط زنی می داند که مَردش رفت تا خواب خورشید را تعبیر کند . ای لیا
-
755
جمعه 3 مهر 1394 11:36
فشار خون دریا هم بالاست موج بالا می آورد ای لیا
-
754
شنبه 21 شهریور 1394 21:54
کم کم فراموش می شوی خودت را به مردن میزنی جایی کلاغی روی مترسکی فضله ای می ریزد مترسک می خندد به مردن تو فکر می کند که هیچ کلاغی هم نیست که درنگی بنشیند و فضله ای هم رویت بیاندازد. ای لیا
-
753
شنبه 21 شهریور 1394 21:53
مرگ را مترسکی می فهمد ، که هیچ کلاغی رویش نمی نشیند. ای لیا
-
752
شنبه 21 شهریور 1394 21:52
گاهی فقط کنار بنشین و بگذار نبض زندگی روی شادی دیگران بتپد ...
-
751 - پری فراموشی - فرشته احمدی
جمعه 20 شهریور 1394 11:50
پری فراموشی فرشته احمدی مترجم : .... انتشارات : ققنوس تعداد صفحه : 230 قیمت : 4500 تومان نوبت چاپ : دوم / 1388 پری فراموشی روایت داستانی ست از زبان زنی که به نوعی دچار اختلال روانی ست. در دنیایی که خودش ساخته است زندگی میکند. با قهرمانی خیالی که در بخش های میانی داستان تبدیل به واقعیت میشود. مانی دوست دوران کودکی زن...