-
272
جمعه 7 آذر 1393 16:56
صدای کودکی در شبی خالی از درد زایمان زمین ناله های شوق انگیز زنی بین تارو پود دیوار، عبور خالیِ ترس از بین دستان مردی تنها، و دختری میان موهایش صدای خاطره ای که شیرین ،خنک می دوید لابلای لب هایش. ای لیا
-
271 - یازده دقیقه - Eleven Minutes پائلو کوئیلو
جمعه 7 آذر 1393 16:53
یازده دقیقه - Eleven Minutes پائلو کوئیلو مترجم : کیومرث پارسای انتشارات نی نگار 303 صفحه ( کتاب تجدید چاپ نمیشود و نایاب است) کتاب یازده دقیقه داستان دختر معصومی است به نام ماریا که در یکی از شهرهای کوچک برزیل زندگی می کند و دوست دارد عاشق شود. ابتدا عاشق پسر هم کلاسی خود می شود که از او مداد می خواهد ولی بدلیل کم...
-
270
جمعه 7 آذر 1393 16:33
سکوتی می شکند خواب خورشید را. پلکی می نشیند سحرگاه شرم را. چشمی به پشت نگاه پنجره می زند مردی می آید زیبا روئی می خندد خاطره ای میان گیسوان باد شانه می کند زخم های کهنه را. ای لیا
-
269
جمعه 7 آذر 1393 16:31
گاه به گاه ثانیه های تردید یادم بیاور که نروم از یادت ... ای لیا
-
268
جمعه 7 آذر 1393 16:25
خستگی می زند بر پشت در مردی بی بالاپوش دستی پر از هوس لبخندی تنها خالی از تکرار مکرر آئینه ها می نشیند کنار خاطره ای دور که ساعتی پیش پی یک جرعه نگاه کشیده شد ای لیا
-
267 - نامه به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی
جمعه 7 آذر 1393 16:23
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اوریانا فالاچی ترجمه : یغما گلرویی انتشارات : دارینوش سال انتشار : 1382 نامه به کودکی که هرگز زاده نشد داستان زنی است که به صورت نا خواسته از مردی باردار شده است. مرد از زن می خواهد که بچه را سقط کنند ولی زن تصمیم می گیرد که کودک را بزرگ کند و مرد هم از جریان داستان خارج می شود. زن...
-
266
جمعه 7 آذر 1393 16:21
خاطره ای تنها میان پر و خالی شدن جامی دست به دست می شد پهن می شد روی نگاه های حسرت ... ای لیا
-
265
جمعه 7 آذر 1393 16:18
بیا برویم جایی دور دورتر از مرز نگاه و باد دورتر از خالی مرگ روی دیوار باغ. دور از جایی که پلک خدا هم خواب است جایی دور دورتر از آسمانی مردد میان رنگ پرتقال و انار جایی که شالیزار می رسد به دست باد به دامن زنی که خاطرش نازک تر از خیال جام است. جایی دور دورتر از هر نگاهی که پی گاه و بیگاهی ست ... پی بی خوابی ست پی دختر...
-
264 - مرغ کیلوئی نودو پنش تومن!
جمعه 7 آذر 1393 16:17
در جمعی بودیم ، آن میانه یکی بانگ برداشت : " خدا لعنت شون کنه ، مرغ شده کیلو هفت تومن!! " یکی همیشه مدافع در این مدل جمع ها، نه گذاشت و نَ برداشت و گفت: " چرا شانتاژ می کنی، مرغ ارزون شده. دولت مرغ ریخته تو میدون تره بار کیلو شیش و دیویست!" و من یادم آمد سه هفته پیش مرغ خریده بودم کیلو پنج و...
-
263 - اسب حیوان نجیبی است - عبدالرضا کاهانی
جمعه 7 آذر 1393 16:14
اسب حیوان نجیبی است کارگردان : عبدالرضا کاهانی نویسنده : عبدالرضا کاهانی سال : 1391 زمان : 90 دقیقه بازیگران : رضا عطاران – حبیب رضایی – پارسا پیروزفر – مهتاب کرامتی – باران کوثری – کارن همایونفر – مهران احمدی با حضور : ماهایا پطروسیان – بابک حمیدیان – اشکان خطیبی – احمد مهران فر – محمد باغبانی و با صدای پانته آ بهرام...
-
262
جمعه 7 آذر 1393 16:06
باران که می بارد شسته میشود تنهایی ِ خاک نشسته بر دیوار. ای لیا
-
261
جمعه 7 آذر 1393 16:06
شب باشد باران باشد تو باشی و توهم انتظار و خاطره ای که شسته میشد از لابلای گیسوانت ... ای لیا
-
260
جمعه 7 آذر 1393 16:01
کسی که شعر می نویسد و یا داستان می نویسد و یا هرچیزی می نویسد الزامن درباره خودش نمی نویسد، اگر قرار بر این بود شاعرها باید هر دم عاشق یکی باشند و بنویسند و لابد نوسنده ها هم هزاران سال زندگی کرده باشند که این همه ماجرا برایشان رخ داده باشد. گاه میشود در مرز باریک خیال و واقعیت زندگی کرد، گاه میشود در یک شهری زندگی...
-
259
جمعه 7 آذر 1393 16:00
تو چشمهایت را داری و من ... من هیچ، من خیره میشوم و در خلسه چشمانت آتشی ست که مرا خاکستر میکند. ای لیا
-
258 - آدم نیستی؟!
جمعه 7 آذر 1393 15:59
طرفت اگه آدم نیست، خودت که آدمی! آدم نیستی؟
-
257
جمعه 7 آذر 1393 15:59
هیچ میدانی که تو یک دیوانه خل خوشگلی؟ عوضی! دوستت دارم! + ی سری هم اینطوری ابراز میکنن لابد! :))
-
256
جمعه 7 آذر 1393 15:58
زندگی شوخیه، زیادی جدی میگیریمش!
-
255 - غنی سازی و چشمهایت!
جمعه 7 آذر 1393 15:57
چشمهایت اورانیوم بیست درصد من دیپلماتی درمانده، در وین پی توافقی بی حاصل! ای لیا
-
254 - اعتراف کن لعنتی!
جمعه 7 آذر 1393 15:56
اعتراف میکنم که اصلن خدابیامرز مرتضی پاشائی رو تا همین هفته پیش نمی شناختم، ترانه هاش رو نشنیده بودم، در ضمن اعتراف میکنم که در دبیرستان به همراه چندتائی از بچه ها با کارتک، نصف رنگ سقف ماشین معلم شیمی را کندیم! + در ضمن نه پرسپولیسی هستم نه استقلالی! ++ از میان همینطوری های روزانه
-
252
جمعه 7 آذر 1393 15:55
ی بار هم تو یکی از اردوها یکی از دخترا افتاد تو رودخونه، بعد که بیرونش آوردن یکی دیگه بود! + واترپروف!
-
253
جمعه 7 آذر 1393 15:55
توی چشمات شنا کنم غرق بشم تو نجاتم بدی، دهن به دهن نفس مصنوعی بدی من نگات کنم! + میتونید حدس بزنید این رو چه کسی نوشته؟ اینو یکی برای من اس ام اس کرده! جواب ندادم! دوباره فرستاد! جواب ندادم، بعد نوشت، ارسلان چرا جواب نمیدی منم پانیذ. نوشتم: دخترم! زندگی ارزشش خیلی بیشتر از اینه که برای ارسلان این شکلی خرجش کنی! بعد...
-
251 - در حال نگارش
جمعه 7 آذر 1393 15:54
صفحه را از دفتر جدا میکنم، تکه تکه میکنم، تکه ها را باز تکه تکه میکنم، آنقدر ریز که نشود کنار هم جمعشان کرد، داخل سطل کنار صندلی می ریزم. خیره میشوم به منظره بیرون، تپه ها و مزارعی که گاه گداری از بینشان پیداست اوج میگیرند و دوباره پائین می آیند. به سمت جلوی اتوبوس میروم، از راننده آب میخواهم، کلمن آبی رنگی را نشان...
-
250
سهشنبه 20 آبان 1393 12:02
می گوید : چه خبرها؟ می گویم : هیچ، هوا خوب است، خیابان ها را آب پاشیده اند ... فقط شهر بوی تو را ندارد! ای لیا
-
249
سهشنبه 20 آبان 1393 12:01
مرد گفته بود : اینجا از ساعت چهار بعد ازظهر به بعد جای راحتی است، همه با هم راحتیم، شما که مشکلی ندارید؟ گفته بود : نه! خیلی هم خوبه من هم آدم راحتی هستم. مرد دوباره گفته بود : منظورم این است که کلن راحتیم، شما هم منشی هستید و هم گاهی ممکن است ... چطور بگویم! زن گفته بود : راحت بگید، من آدم راحتی هستم و مشکلی هم با...
-
248 - سرقت بی ادبی!
سهشنبه 20 آبان 1393 12:01
یک جا یک چیزی را میخوانی و خوشت می آید و پیش خودت می گوئی ایکاش این را من نوشته بودم، خُب! هیچ!! بعد معلوم میشود خودت نوشته ای! اما یک جای دیگری یکی دیگر با استفاده از فن آوری نانو لابد، یک تغییرات بنیادی مانند جابجا کردن چند فعل انجام داده و یا در نهایت خلاقیت اسم تهران را کرده شیراز! بعد یک سری هم زیرش دل و قلوه و...
-
247 - انسانیت!
سهشنبه 20 آبان 1393 11:59
آقا شما اینجا جک قومیتی بگو، جوک جنسیتی بگو، بخند و حالش رو ببر ولی به جای کپی کردن مقالات روشنفکرانه و مبارزه از پشت مونیتور، وقتی رفتی تو خیابون تو واقعیت نشون بده به تبعیض معتقد نیستی، تو برخورد با راننده خانم، همکار خانمت، تو زندگی واقعی خودت با همسرت، دوست دخترت ... وقتی به ی خانم کمک میکنی انتظار چیزهای فوق...
-
246 - رفتگر!
سهشنبه 20 آبان 1393 11:59
اون رفتگره بود که تو اعیاد مذهبی و ماه محرم نگران کمرش بودیم که مجبوره خم بشه و ظروف نذری و لیوان ی بار مصرفای شربت رو جمع کنه، همون! اون بنده خدا تو روزای دیگه هم کمافی السابق مجبوره دولا بشه و آشغالای طبقه روشنفکرو غیر روشنفکر رو از رو زمین جمع کنه! یکی از نشانه های انسان بودن همین نریختن آشغاله. بقیش پیشکش!
-
245 - داستان صوتی
سهشنبه 20 آبان 1393 11:57
خوانش داستان داستان همشهری شماره مهر 93 داستانِ در خوشی و ناخوشی بخشی از داستان : نمیدانم از فشار روحی عروسی بود یا ضمانتم داشت تمام میشد،اما هرچه بود، در چند سال اول زندگی مشترک کاشف به عمل آمد که مرا عین این ساعت مچی های ارزان چینی سرهم کرده اند. اول از همه تق لوزه هایم درآمد. شوهرم پرسید :" یعنی هنوز...
-
244
سهشنبه 20 آبان 1393 11:55
زن زیر باران پائیزی از خیابانی در سال هزاروسیصدو نمیدانم چندی گذشته بود،پیرمردی در سال هزاروسیصدو نمیدانم چندی توی همان خیابان، نشسته بود در ایستگاه اتوبوسی، تکیه داده بود به عصا، بوی زن هنوز در فضای سرش می چرخید! + از میان همینطوری های روزانه
-
243
چهارشنبه 30 مهر 1393 12:21
بی دریغ باشیم مثل همین باران که می بارد نمی پرسد چرا کسی چتر ندارد! ای لیا