بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1613


زن زیر سوتین را کشید، از بالا دست کرد توی سوتین و پ س ت ان را کمی چرخاند و بالاتر آورد، کمی چرخید، خودش را توی آینه نگاه کرد، همه چیز انگار درست بود، برس را برداشت موها را از کنار سر به عقب برس کشید، دو دست را آورد سمت موها و موها را کشید عقب تمام تارهای مو را جمع کرد، از بالای گوشش جمع کرد، پشت سر کشید، کش بنفشی را دور موها پیچید، موها را کشید تا کش کامل سفت شود، خط چشم را بالای چشم کشید و کمی به بیرون‌ چشم ادامه داد، خواست رژ قرمز را روی لبها بکشد صدای زنگ توی خانه پیچید، از توی آیفون تصویر مرد را دید، توی دلش غنج زد، زیر قفسه سینه‌اش یخ کرد، لبخند دوید روی لبهایش، گوشی را برداشت: "بیا بالا" مرد گفت پائین منتظر می‌ماند، زن چند بار دیگر اصرار کرد ولی مرد خواست پائین بماند. زن گوشی را گذاشت، جلوی آینه نگاه کرد به خودش، دوست داشت مرد این صحنه را ببیند، مرد پائین سیگار می‌کشید.


+ داستانک


1612


زن سیب‌زمینی‌ها را سر داد توی ماهیتابه صدای جلز و ولز و بوی روغن آب خورده پخش شد توی آشپزخانه، چند قطره روغن پرید روی ران زن، زن لبه‌ی دامن کوتاهش را کشید روی لکه‌های روغن، به دامن کوتاه جین نگاه کرد، مرد چند ماه پیش برایش خریده بود، به زن گفته بود: باز کردن زیپش حس خوبی داره. بعد به زن چشمک زده بود و خندیده بود، زن اینها را مرور می‌کرد و لبخندی نرم هم دویده بود روی لبهایش، سیب‌زمینی‌ها را جابجا کرد، دست کشید به گوش چپش و موهای آویزان را گرفت و دور انگشت پیچاند، کفگیر را توی ماهیتابه ول کرد دستها را جمع کرد زیر سینه‌هایش و نگاه کرد به سیب‌زمینی‌های خرد شده.


+ داستانک


1611


یه پیکان آبی نفتی موتور تخت داشتیم، کلی زلم زیمبو بهش آویزون کرده بودیم و لاستیک دور سفید انداخته بودیم بهش، صندلی رو هم آورده بودیم پایین با داداشم و پسرخاله‌م میرفتیم ایران زمین دور دور توی اون خلوتی! دوتا تیوتر بسته بودیم و باندا فقط صدای تیس تیس میداد، چه حالی می‌کردیم.



1610


دوره دانشجویی خونه گرفتیم، یه شب سر کوچه یکی از بچه‌ها یه بچه گربه پیدا کرد آورد خونه بزرگش کردیم، این گربه‌هه هیچوقت بیرون نمیرفت، یه صبح صدای ناله می‌اومد از تو حیاط پاشدم دیدم یه گربه پریده تو حیاط و روی گربه‌ی ماست، خلاصه هیچی حامله شد و سه تا بچه زایید و خرج مارو بیشتر کرد!



1609


توی خیابون کارگر باد میزد هوا سرد بود، سر یه خیابون یه دختر و پسر جوون ایستاده بودن دخترک روی پنجه پا ایستاده بود و داشت شال‌گردن پسرک رو جمع و جور می‌کرد بعد شال رو گذاشت لای کاپشن و زیپ کاپشن رو تا یقه بالا کشید و بعدش کلاه پسرک رو تا گوشاش پایین آورد، مثل مامانا.



1608


زن یک قاشق از چای خشک را ریخت توی قوری، نگاه کرد داخل قوری، یک قاشق دیگر ریخت، آب جوش را باز کرد، گوشه‌ی پنجره را باز کرد، سرما دوید توی آشپزخانه، قوری را روی کتری گذاشت، تکیه داد به کابینت، کف دست راستش را نگاه کرد، زنی توی مترو گفته بود خط عمرش بلند است، سرما پیچید دور تنش.



1607


چاره‌ای نیست
به دوست داشتنت ادامه می‌دهم

ای لیا


1606


زن آرام سرش را کج کرد سمت مرد، مرد آرام سر را گذاشت روی سر زن، چرخید به سمت زن، سر زن را بوسید، زن جمع شد طرف مرد و پهلو را مچاله کرد توی پهلوی مرد، ایستگاه هنوز سرد بود.



1605


زندگی گاه تعلیقی شیرین است

شبیه بوسه‌ای که هنوز رخ نداده است.

ای‌لیا


1604


دیشب یه انیمیشن میدیدم با دخترک، انیمیشن گودزیلا، فکر نمیکردم صحنه خاصی داشته باشه، یه جا دختره لخت شد، کامل لخت شد، منم کنترل رو برداشتم بزنم بره جلو دخترک هم داشت سقف و در و دیوار رو نگاه میکرد که مثلن نگاه نمی‌کنم، گمونم چندسال دیگه میاد توییتر و فیسبوک اینارو می‌نویسه و هرهر می‌خنده.



1603


وقتی یه مرد خیانت‌ می‌کنه معمولن بقیه این جمله رو میگن: ولی زن خودش سرتر و خوشگل‌تر بود.



1602


بعضی خاطرات مثل عطر مشهدی می‌مونن، هیچوقت پاک نمیشن.



1601


میگفت : رفته بودم برای آزمایش خون پیش از ازدواج. نشسته بودم آن ته روی صندلی ها. یکی از همین جوات ها آمد با همان قیافه و ظاهر مرد نمایش با سبیل و پشت مو نشست کنار ما! جواب آزمایش را به دختر میدهند. دخترها یکی یکی می آمدند از در بیرون و نامزدشان هم ذوق زده میرفت سراغش که ببیند چه شده مثبت است یا منفی! این آقای جوات قصه ما هم هی میگفت : خاک بر سرشون کنن. زن ذلیلای بدبخت. ببین هنو هیچی نشده اول کاری خودشون رو دارن هلاک میکنن! مرد باس فلان باشه و بهمان!
پای مبارک را هم ول داده بودند روی صندلی جلوئی و من هم فقط لبخند میزدم! بیست دقیقه ای گذشت و دختری در ورودی راهروی منتهی به آزمایشگاه ظاهر شد! مرد کناری من بلند شد از روی صندلی ها و دوان دوان خودش را رساند به دختر و گفت : منفیه؟! دختر هم سرخ و سفید شد! مرد گنده بک حالا شده بود پسر بچه ای که بزرگترین شادی زندگی اش را نصیب شده بود!!

+ مردها زیاد هارت و پورت می کنند، بیشترش هم برای ابراز علاقه است!


1600


گفته اند نبوسید

تو بیا و نبوس


ای لیا



1599


دروغ چرا


دوستت دارم


خلاص!

+ از میان همینطوری های روزانه