-
1524
شنبه 14 مهر 1397 14:29
یک چیز را میدانی! ما آدمها تشنهی دوست داشته شدن هستیم، اینکه کسی ما را بخواهد و این خواستن را بروز دهد، برای بودن ما از خودش عطش نشان دهد، اما خب گاهی یادمانمیرود آن آدمهای دیگر هم مثل خود ما هستن، یادمانمیرود برای بودنشان باید همان عطش خواستنشان را نشانشان دهیم ولی یادمان میرود و از اینجا "دوست...
-
1523
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:27
گاه باید یک چیزهائی را کند و دور انداخت، یکیش همین دلتنگی!
-
1522
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:27
دلمان چیزی میخواهد عقلمان می گوید نه ... بعدها شاید بگوییم خب چه بهتر که نشد ولی خب جایی توی دلمان زخمی میماند، تا ابد می ماند.
-
1521
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:25
در جهان موازی زنی هستم روی تخت به انتظار مردی که هیچوقت نیامد! ایلیا
-
1520
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:24
زندگی شبیه بوی نرم عطر زنیست که در گرمای روزی تابستانی در سکوت کوچهای جا مانده است. ایلیا
-
1519
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:24
بعضی روزها آدم شبیه آن گربهایست که تریلی هجده چرخ از رویش رد شده است، نه عاشق است نه غمگین و نه تنها فقط له شده است! من و ایلهان برک حین صرف املت
-
1518
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:22
زن و مرد همسایه بحث میکنند، بدوبیراه نثار خانواده همدیگر میکنند، انگار توی خانه فضای کافی برای مشاجره ندارند در خانه را باز میگذارند، صدایشان میکوبد پشت در خانهی ما. تا اینجا پدر زن دو هیچ در فحشها از پدر مرد جلو افتاده.
-
1517
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:20
راننده بغلی توی ترافیک دستش توی دماغش بود آروم چرخید به سمت من نگاه کرد دید دارم نگاش میکنم یه خرده توقف کرد جا خورد دستش رو کشید، احساس شرمندگی کردم سرم رو انداختم پایین، حس کردم مزاحم خلسه و آرامشش شدم. + از میان همینطوریهای روزانه
-
1516
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:18
یک بوی نرم عطر زنانهای داره از کولر میزنه توی هال تنها چیزی که محتمله زنی زیباروی آن بالا وسط کولرها چرخ میزند و میرقصد!
-
1515
چهارشنبه 20 تیر 1397 14:18
بوها و صداها توی عکسها حبس میشوند، عکسی را باز میکنی یکهو ناخودآگاه بو و طعم چای روی آتش و رطوبت جنگل میریزد روی میز، آهنگی پِلی میشود، انگار باران میبارد.
-
1514
یکشنبه 10 تیر 1397 13:01
سالها پیش کاش مرده بودیم جای خوبی در ذهن آدمها ... ایلیا
-
1513
یکشنبه 10 تیر 1397 12:58
شب دلت فشرده میشود کسی نیست ... دلت فشرده میشود. ایلیا
-
1512
یکشنبه 10 تیر 1397 12:57
یکی از دوستان زنگ زد، مدتها خبری ازش نداشتم احوال پرسی کردیم تو چه خبر من چه خبرا که تموم شد یهو لحن حرف زدنش عوض شد شروع کرد از دردی که درونش بود حرف زد، چند دقیقه حرف زد بعد سکوت کرد و پشت سرش صدای گریه اومد، گریه کرد، آروم آروم دوباره ادامه داد. دوباره حرف زد ولی اینبار راحتتر حرف میزد. گاهی باید خودمون رو خالی...
-
1511
یکشنبه 10 تیر 1397 12:51
تابستان شبیه زنیست در سالهای میانه زندگی، تاپ و دامنی کوتاه دارد، موها را با یک شانه کوچک پلاستیکی پشت سر جمع کرده، توی هوای گرم و عرق کرده بوی تنش با عطر سبک و نرمی که زده در هم پیچیده و فضای خانه را پر کرده، نسیم خنکی از پنجره تو میزند.
-
1510
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:48
تو را دوست دارم شبیه نسیمی که پس از باران روی تن عرق کردهای میزند ... ایلیا
-
1509
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:47
دلتنگی تنهائی کسی نیست دستهایم پی دستی خاطرهها را میکاود. ایلیا
-
1508
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:46
بچه بودم با سنگ زدم تو سر یکی از بچه ها دنبالم کرد فرار کردم رفتم وسط حموم زنونه، دور حوض نشسته بودن اکثرن هم پیر بودن، بعد از اون دیگه اون آدم سابق نشدم. + از میان همینطوری های روزانه
-
1507
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:46
میخواهم از لبهایت بگویم که بوسیدنیست ولی خب وسط جام جهانی گم میشود و کسی نخواهد دید ... هرچند لبهایت بوسیدنیست. ایلیا
-
1506
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:45
تو کیوسک داشتم داستان همشهری میخریدم یکی اومده بود فیلم بخره مجله رو برداشت گفت چنده؟ گفتم دوازده تومن! گفت چه خبره، کتاب چی داره مگه؟ گفتم سیگار میکشی؟ گفت نه! و بدین شکل ریده شد به فاز نصیحتی من. + از میان همینطوریهای روزانه
-
1505
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:44
+ ببین بیا خونه طوطیم داره گل میزنه! - اسکل! (گوشی را میکوبد) طوطی رول رو داد دست پسر و گفت: بازم باور نکرد نه!
-
1504
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:43
زن توی حمام دست میکشید روی پهلوی راست، جای دست مردی که رفته بود ... جلوی آینه سر را کج کرد روی شانه، لبخندی زد، دست کشید به پهلوی چپ کشید تا روی شکمش، چیزی درونش مچاله شد. چشمها را بست. لبها را گزید. + داستانک
-
1503
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:42
اومدیم از پیاده رو بریم دیدیم پژو ۲۰۰۸ پارک کرده و پیادهرو رو بسته اومدم برم کنار همکارم گفت کجا بیا بریم بالا، در حالیکه من چشمام از حدقه زده بود بیرون از روی کاپوت رد شد، قشنگ جای پاهاش موند روی کاپوت تر و تمیز پژو ۲۰۰۸.
-
1502
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:42
آه ای زنی که حجم سنگینی از زیبایی را هر صبح با خودت حمل میکنی تمام زندگی برای توست ایلیا
-
1501
سهشنبه 29 خرداد 1397 13:40
از بالای خیابون میاومدم پائین خانمی مسن با وسیله میرفت بالا وسایل رو گذاشت زمین رسیدم بهش گفتم کمکتون میکنم، گفت نه پسرم! خلاصه با اصرار وسایل رو گرفتم تا سر خیابون بردمش. خواستم برم گفت واسّو! دست کرد تو کیف یه پنج تومنی داد دستم، گفت یه آبمیوه بگیر بخور، یاد مادربزرگم افتادم. + از میان همینطوری های روزانه
-
1500
دوشنبه 21 خرداد 1397 16:22
تبلت دخترک صفحهش ریخته بود به هم، ال سیدیش تعطیل شده بود عملن، طبق اصل "بازش کن چندتا ضربه بهش بزن" عمل کردم درست شد یه شیش ماهی کار میکرد امروز باز به هم ریخت بازش کردم وقت بستن چندتا چیز اضافه اومد، دخترک میگه اینا چیه؟ میگم تو تبلت بود؟ میگه آره! نگاهشون کردم و گفتم اینا چیز خاصی نیست. تبلت راه افتاد...
-
1499
دوشنبه 21 خرداد 1397 16:21
آیا رواست؟ آدمی گاه بیچاره نمیداند با دستهایش چه کند، چیزی را بردارد، چیزی را لمس کند، چند تار مو را بگذارد پشت گوشهای زنی ... گاه نمیداند. نه روا نیست. ایلیا
-
1498
دوشنبه 21 خرداد 1397 16:20
هوا دم کرده بود، زن چنگ میزد روی ملحفهای که در عصر جمعهای تبدار بوی نا گرفته بود، چشمها را بسته بود، از ضربههای لذتی شیرین، چنگ میزد ... چنگ میزد به خاطرهای دور. هوا دم کرده بود، زن روی تخت مچاله بود.
-
1497
دوشنبه 21 خرداد 1397 16:20
دلم برای خودم تنگ میشود گاهی، نگاه میکنم به چیزهایی در گذشته، دلم برای خودم میسوزد ... دوست دارم گریه کنم، ولی قورت میدهم. همان خیسی آرام نشسته توی چشمها را هم پاک میکنم.
-
1496
دوشنبه 21 خرداد 1397 16:19
زن دست گذاشته بود روی لبهی پنجره ماشین، روی یکی از انگشتهای دست چپ خط باریک روشنی بین دو قسمت گندمی انگشت فاصله انداخته بود، زیر لب چیزی را زمزنه میکرد، آهنگی شاید، زن به تایمر چراغ خیره بود، تایمر روی هفت سکته کرده بود. + از میان همینطوریهای روزانه
-
1495
دوشنبه 21 خرداد 1397 16:18
توی تره بار سیب جدا میکردم، گفت این گوجه زردا کیلو چنده؟ نگاه کردم به سیبها و گفتم اینا؟! گفت آره! گفتم شاید مشکلی چیزی داره سر همین نگفتم اینا سیبه گفتم سه هزار و پونصد تومن! گفت اولن که اگر گوجه میخوای اون قرمزا گوجهست بعد گوجه کیلو ۱۲۰۰ تومنه! به حال خوبش غبطه خوردم! + از میان همینطوریهای روزانه